مقاومت کلمهای
حماسی است که در حال حاضر به ایستادگیهای گروههای مجاهد در غرب آسیا اطلاق میشود.
در قرآن، آموزههای مهمی درباره مقاومت و مدیریت آن وجود دارد؛ چراکه اسلام بهعنوان
آخرین دین وحیانی بیشترین تنش و چالش را با معاندان خود داشته و با منطق خاصی که
امروزه ما آن را مقاومت مینامیم با آنان برخورد کرده است. گردآوری و بررسی این
برخوردها ضرورت ایجاد پژوهشهایی در این زمینه مانند همین مقاله را دوچندان میکند.
هدف ما از
این پژوهش این است که نشان دهیم «مقاومت» در دین جهانی اسلام باید در طرز و طراز
جهانی، مدیریت شود و نباید بهصورت قبیلگی، عشیرهای، نژادی، خانوادگی، و در سطح
محدود منطقهای باشد. پس باید مدیریت مقاومت را جدی گرفت تا مُفاد و مفیدِ آن
کنترل گردد و مُضارّ و مضرِّ آن کنار گذاشته شود.
مدیریت،
یعنی رساندن یک پروژه به اهداف از پیش تعیین شده بهگونهای که آسیبی به روند
پروژه وارد نیاید و در سطح بهتر و ارتقا یافتهتری جریان یابد. درباره مدیریت
مقاومت نیز باید همین انتظارات، برآورده شود.
پیشینه تحقیق
در میان
کتابها و مقالههایی که درباره مقاومت نوشته شده میتوان گوشههایی از موضوع مدیریت
مقاومت را یافت، اما تا جایی که نگارنده اطلاع دارد چنین بحثی با نگاهی مستقل در
مقالهای مستقل بر اساس تفسیر آیات قرآن دیده نشده است.
روش تحقیق و گردآوری اطلاعات
این پژوهش
به روش توصیفی- تحلیلی و کتابخانهای است.
طرح مسأله و تبیین ابعاد آن
درباره
آموزههای قرآنی مدیریتِ مقاومت، باید در دو جهت بررسی و پژوهش صورت گیرد؛ یکی
درباره مفاهیم کلیدی آن و دیگری تبیین آیاتی که حاوی روشهای مدیریت مقاومت است. بنابراین،
در دو مبحث بررسی این موضوع را پیمیگیریم:
1. مفاهیم
کلی؛ 2. مدیریت مقاومت از منظر قرآن.
مبحث اول: مفاهیم کلی
1.
ادبیاتِ تعابیر و قیود قرآنی:
نحوه
برداشت معارف عملیاتی از قرآن از اهم مباحث قرآنی است، که نیازمند بهکارگیری
عقلیات و نقلیات است، اما بر اساس نظریه بنده یعنی «ادبیات معناگرای قرآن» عالیترین
روش، برخورد مستقیم با نصوص و الفاظ قرآن که سند قطعی و ابدی دین اسلام است. با
بازنگری و بازنگاری در ادبیات قرآن و به کمک سیاقات قرآنی، قیاسات ادبی و قیود
آیات میتوانیم مفاهیم بیشتری را از قرآن استخراج کنیم.
قرآن، ساحتهای
گوناگونی دارد ازجمله ساحت حداقلیِ
مفهومی که هر کافر و منافقی متن و
محتوای آن را میفهمد و باید بفهمد تا حجت بر همه تمام شو؛. اما ساحت بالاتر
قرآنی، ساحت حداکثریِ مدلولی است که مدلولات التزامی قرآن، براساس
عقلیّات، روایات و اشارات قرآنی بهدست میآید. طبق این اصل، یک کلمه یا جمله
قرآنی میتواند حامل معانی طبقهبندیشده گوناگونی در همه مراحل و مراتب معارف
باشد. بیتوجه به این ساحتها، کشف معانی مفردات و جملات قرآن درباره علوم و فنون
جهان و تمدنسازی نوین اسلامی با مشکل مواجه خواهد شد.
در دانش اصول فقه و بلاغت با حساسیتها و نکتهسنجیهای ژرف نسبت به
تعابیر و قیود احترازی قرآنی، کمکهای شایانی به برداشتهای قرآنی و نظریهسازی آن
شده است؛ اما نگاه محدود و بیتوجهی به تعابیر و قیود قرآنی باعث شده است تا بسیاری
از آیات حکومتی، جهانگرایانه و تمدنساز قرآن مغفول بماند، درحالی که مباحث جهانی
و حکومتی در سراسر قرآن بهویژه قصص انبیا موج میزند.
رهبر
فرزانه انقلاب اسلامی، آیت الله خامنهای در یک فراخوان عمومی، همگان را دعوت به
تولید علم در عرصه دانشگاه و حوزه نموده است، تحقق مطالبات معظم له، نیازمندِ ادبیات
عربی کارآمد، ثمربخش و معناگراست تا افزون بر دستیابی به محصولات نو و پیشرفته
علمی بتوان آنها را در گستره جهانی توزیع نمود. پایه و اساس هرگونه نوآوری و
کارآمدی، در حوزههای علمیه مبتنی بر ادبیات عربی معناگراست.
2. معنای لغوی
مقاومت:
کلمه مقاومت در نصوص دینی ما نیامده تا بخواهیم درباره شعاع معنای لغوی و
اصطلاحی آن حساس بشویم، اما ذکر این نکته، خالی از لطف نیست که لفظ مقاومت از باب
مفاعله و بهمعنای مشارکت است و باب تفاعل نیز برای مشارکت است؛ اما در علم صرف
فرق لطیفی میان مشارکت تفاعل با مشارکت مفاعله هست، که مشارکت در باب تفاعل،
دوطرفه است بهگونهای که هر دو طرف، نسبت به یکدیگر فاعل و مفعول میشوند؛ لذا
هنگام استعمال تفاعل باید دو فاعلِ مرفوع بعد از فعل تفاعل بیاید، مثلا میگوییم:
تَضارَبَ زیدٌ و بکرٌ. یعنی زید و بکر یکدیگر را بهطور مساوی زدند؛
اما مشارکت
در باب مفاعله، از یک طرف آغاز میشود و طرف مقابل، ممکن است مشارکت کند یا نکند،
یعنی مشارکتش، مسکوت و نامعلوم است؛ لذا در استعمال فعلِ باب مفاعله، یک فاعلِ
مرفوع و یک مفعولِ منصوب میآورند، مثلا: ضارَبَ زیدٌ بکراً. یعنی زید شروع کرد
به زدن بکر و با او گلاویز شد، ولی معلوم نیست که بکر هم شروع به زدن کرده باشد و
به همان اندازه با زید گلاویز شده باشد. پس در کلمه مقاومت معنای حکیمانهای لحاظ
میشود که قاوَمَ الحقُّ الباطلَ یعنی جبهه حق شروع کرده به مقاومت و ایستادگی
دربرابر جبهه باطل، اما معلوم نیست که جبهه باطل نیز همین تاب و تحمل را داشته
باشد و مقاومت کند. بههرحال عملیات مقاومت از طرف اهل حق با تمام قدرت شروع شده و
هرگز کاسته نخواهد شد چه جبهه باطل به مقاومت بپردازد و چه نپردازد.
3. مقاومت در
آفند و پدافند:
آفند یا جنگ از واضحترین مفاهیم بشری
است. جنگ، از دوطرف یا تنها از یکطرف شکل میگیرد و بهناچار مفهوم پدافند یا دفاعرا در طرف مقابل بهوجود میآورد؛ حال اگر از
یکطرف و بهطور یکجانبه آغاز گردد، آنگاه طبعاً تجهیزات و سازوکارهای ویژه خود
را خواهد داشت که از آن به Defense Equipment تعبیر میکنند.
همانگونه که در کتابهایی نظیر «الحرب الناعمة ــ الاسس النظریة و
التطبیقیة» از مرکز الحرب الناعمة للدراسات آمده است پدافند یا دفاع به دو نوع تقسیم میشود: دفاع نرم یا پدافند غیرعامل و دفاع سخت یا پدافند عامل. هریک از این دو نوع جنگ و دفاع، منطق و شیوه خاص خود داراست.
بهنظر
نگارنده مفهوم مقاومت، آنچنان فراگیر است که میتواند هم شامل موقعیت آفندی باشد
و هم پدافندی. پس اینگونه نیست که مقاومت فقط بهصورت منفعلانه و منتظرانه تعریف
شود، یعنی بگوییم منتظر میمانیم که اگر حملهای شد مقاومت کنیم.
روشن است
که جامعه اسلامی به هر دوگونه از تجهیزات آفندی و پدافندی نیاز دارد و باید خود
را کاملاً بیمه سازد، اما آنچه که با بحثهای قرآنی ما تناسب دارد همین تجهیزات
دفاعی غیرمستقیم و پیشرفته است که براساس آن با اجرای اصول و فرمولهای روانشناختی
و جامعهشناختی، کاری کنیم که توان دفاعی مسلمانان و مقاومت سازمانهای مربوطه
آنچنان بالا رود تا جایی که افکار عمومی بهطور یکپارچه تبدیل به یک قدرت فیزیکی
و سیاسی و اقتصادی واحد گردد و به مرحلهای برسد که موشک و ماشین نظامی دشمن و
بهویژه رسانههای تحریفگر آنان حریف آن نباشد. طبعاً باید بحث خود را روی اندیشهها
و انگیزهها و انگیختههای افرادِ جامعه متمرکز کنیم.
قرآن با
ذکر ماجراهای پیامبران پیشین و نشان دادن کارهای منفی بنیاسرائیل و تبیین توطئههای
منافقان و یهودان عنود در صدر اسلام، اندیشهها و انگیزههای اردوگاه کفر و نفاق و
ایمان را به تصویر کشیده و اصول چند منظورهای را ارایه کرده که به برخی از آنها
میپردازیم.
مبحث دوم: مدیریت مقاومت از منظر قرآن
یکم: راهبرد
برخورد با معاندان بیپروا
إِنَّ
شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ *
الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في كُلِّ مَرَّةٍ وَ
هُمْ لا يَتَّقُونَ * فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ
مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ * وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ
خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ
* وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (انفال: 55-59)
تبیین
آیات:
1. محور
شرارت دانستن معاندان (شَرَّ الدَّوَابِّ)؛ آیه، کفار معاند را با تعبیر «دوابّ:
جانوران» در حد اعلای شرارت معرفی میکند، یعنی آنها یک مشت حیوان
شرور بیش نیستند. این تعبیر، دومنظوره است، زیرا نسبت به معاندان، جنبه توبیخی و
نسبت به اهل ایمان، جنبه توجه و تنبیهی دارد که سادهلوح نباشند و گول تعهدات کفار
را نخورند چراکه آنان انساننما هستند نه انسان و از آنان هر شرارتی برمیآید.
شاید در
نگاه اول تصور شود، در عبارت
«الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» نوعی تکرار بیفایده هست، چون مفاد « الَّذینَ کَفَرُوا» عین مفاد «فَهُمْ لا
یُؤْمِنُونَ» است! اما اگر دقت کنیم زمان کفروا، ماضی و زمان لا یؤمنون، مستقبل است که با فاء تفریع بر جمله کفروا عطف
شده است، یعنی این دسته از کفاری که در گذشته کفر ورزیدند در آینده هم هرگز ایمان
نمیآورند؛ لذا شرورترین جانوراناند. این تعبیر، حاکی از عناد آنان است که هیچ
امیدی به توبه و ایمان آنان نیست که نیست.
درس مدیریت
مقاومت از این آیه: با اینگونه از معاندان نمیتوان از درِ صلح و مذاکره درآمد
چراکه محور شرارت بوده و قصد اذیت دارند که در آیات بعدی توضیحش خواهد آمد.
2.
پیمانشکنی مکرر (یَنْقُضُونَ
عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ)؛ در
اینجا با فعل مضارع که دلالت بر استمرار میکند به خصیصه کفار معاند، یعنی
عهدشکنی که حاکی از خوی حیوانی و جنگطلبی آنان است اشاره میکند. مضمون آیه،
حاکی از صاف و ساده بودن پیامبر، یا مسلمین نیست که با وجود نقض عهد مکرر از سوی
کفار، بازهم با آنان عهد ببندند! درواقع مضمون و لحن آیه، نهیآلود و قهرآمیز است
نه تشویقی و مهرآمیز. اینگونه نیست که کسی بخواهد از مدلول التزامی این آیه،
نتیجه معکوس بگیرد که پیامبر و مسلمین نسبت به کفار معاند، خوشپیمان و سهلانگار
بودند.
درس
مدیریت مقاومت: امت اسلامی هنگام پیمان بستن با کفار، مراقب
شرارت حیوانی آنها باشند و این تعامل را مدیریت کنند، مثلا باید هنگام مذاکرات و
بستن پیمان، موقعیتهای خطیر آینده را در نظر گرفته و آنها را به شکل شرایط لازم
در پیماننامه بیاورند.
3. فقدان بازدارندگی (وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ)؛ بهکارگیری تعبیر «عدم اتّقاء» برای کسانیکه هنوز اسلام
نیاورده بودند حاکی از قصد معنای لغوی تقوی است که همان هراس است. پس این جمله
حالیه به یک نکته مهم اشاره میکند که دشمنان کافر هنگام پیمان بستن، از چیزی
پروا ندارند که در زمانه ما میتوان از آن چنین تعبیر کرد که آنان نه از قانون میترسند
و نه از اجرای عدالت جهانی علیه خود وحشت دارند و نه از افکار عمومی میهراسند،
و نه از زیر پا گذاشتن ارزشهای بشری مثل وفا به عهد، عذاب وجدان دارند. پس آنان
نه در میانه یا فرجام کار بلکه در همان آغاز کار، موضع غیرسازنده دارند. آنان بهسادگی
و بدون هیچ دغدغهای پیمانهای خود را مکرراً نقض میکنند.
درس
مدیریت مقاومت: در برابر دشمن بیپروا، نیروها باید
مدیریت شوند که مبادا فریب درخواست مذاکره و معاهده از سوی دشمن را بخورند و مبادا
براساس اینکه دشمن شاید از قانون دنیا بترسد یا از افکار عمومی وحشت دارد به
پیمانهای آنان دلخوش باشند و به آنان اعتماد کنند.
4. پراکندن حامیان بیرونی (فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُم)؛ قرآن با این جمله عجیب که تا
آن موقع در جنگهای عربی سابقه نداشته، تاکتیک بسیار تعیینکننده ای از نحوه جنگ
با دشمنان را بیان میکند و آن «تشرید الخَلف» است، یعنی باید بهگونهای با دشمن
میدانی جنگید که حامیان بیرونی و عقبه دشمنان را تارومار کرد.
درس
مدیریت مقاومت: دستهای پشت پرده و پشتیبانان دشمن
باید مورد توجه قرار گیرد بهگونهای که دشمن با عقبنشینی بهسوی حامیان خود
نتواند احساس دلگرمی کند تا نقشه هجوم دیگری را در سر بپروراند.
5. ضربات فراموشنشدنی (لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ)؛ باتوجه به سعه زبان عربی و قرینه تناسب و
عدم مخالفت قطعیه، ضمیر فاعلی در فعل «یَذَّکَّرُونَ» میتواند هم به «مَنْ
خَلْفَهُم» برگردد و هم به کفار جنگجو. در صورت اول معنایش این است که بهگونهای
عملیات تشرید الخلف را انجام بدهید که حامیان پشتیبان این کفار همیشه یادشان بماند
که هرگونه حمله به سرزمین اسلامی چه عواقب شومی را برای آنان رقم خواهد زد.
اگر ضمیر
را به کفار جنگجوی در میدان نبرد برگردانیم، معنایش این است که آنچنان حامیان آنان
را تارومار کنید که کفار جنگجو برای همیشه در یادشان بماند که هرگز ابزار دست یک
مشت مزدور پشت صحنه نشوند و بدانند که در پشت میدان جنگ، کسی منتظر آنان نیست تا
دلگرم و تقویتشان نماید.
درس
مدیریت مقاومت: برای ایجاد حالت «تذکر» در دشمنان،
افزون بر حملات و ضربات پشیمان کننده باید از طریق رسانهها مانند شعر، داستان،
فیلم و غیره کاری کنیم که این ضربات در حافظه کنونی و تاریخی آنان ماندگار شود.
6. نمایش
قاطعیت (فَانْبِذْ إِلَیْهِم)؛
قرآن با این امر وجوبی به پیامبر میآموزد که در برابر هرگونه خیانت احتمالی
دشمن، با نمایش قاطعیت، از تاکتیک غافلگیری و پیشدستانه استفاده کرده و قرارداد
صلح را به سمت آنان پرت کند تا هراس در دلشان بیفتد و بفهمند که دربرابر نقض عهد
از سوی آنان، مسلمین هم هیچ تعهدی به هیچ قراردادی نخواهند داشت و این امضاهای صلح
برایشان بیارزش و دورریختنی است.
درس مدیریت
مقاومت: تعبیر «فَانْبِذْ»با
توجه به تصریح راغب در مفردات (النَّبْذُ: إلقاء الشيء و طرحه لقلّة الاعتداد به)
حاکی از پرت کردن و دور ریختن چیزی مثل زباله به بیرون است که مدیران مقاومت باید این نحوه از تحقیر کردن به
دشمن و اهانت کردن به کاغذپارههای مصالحه و معاهده آنان را از قرآن بیاموزند و
بیاموزانند.
7. دشمن
هرگز دوست نمیشود
(إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنین)؛ این جمله در وهله نخست، شاید یک مفهوم
اخلاقی بهنظر برسد، اما درواقع اشاره به راهبرد مهمی در مبارزه با معاندین است
که میتواند بهترین رهنمود در مدیریت مقاومت باشد.
گاهی دشمن
رفتارهای دوستانهای انجام میدهد و به شما لبخند میزند یا برای شما دلسوزی میکند
یا هدایایی میفرستد یا سخنان دلخوش کنندهای بر زبان جاری میسازد تا دشمنیاش
را استتار کند. ناگفته نماند که این برداشت براساس اسم فاعل بودنِ «الخائنین» است
که دلالت بر ثبات خیانت و نهادینه شدن آن در طرف مقابل میکند بهگونهای که مطمئن
هستیم که فردایش نقض عهد میکند که عقلا نمیتوان با آنان پیمان بست نه اینکه
پیمان ببندیم و سپس خودمان نقض کنیم یا هر لحظه منتظر نقض آنان باشیم.
درس
مدیریت مقاومت: مسلمانان سادهلوح گمان نکنند بهتر
است کمی به دشمن رحم کنیم و با او دست دوستی بدهیم تا شاید از شرارتش بکاهد.
قرآن تصریح میکند که خدا این خائنین را دوست ندارد. پس دیگر، دوستی شما با آنان
چه جایگاهی خواهد داشت؟! برخی منافقان مسلماننما نپندارند که میتوانند با ابتنا
بر مفاهیمی کلی و مبهم مانند انسانیت و وجدان اخلاقی و محبت، بُعد شرارت و خباثت
دشمن را پنهان کنند؛ چنین اقدامی میتواند از سر ترس، فقدان ایمان، خیانت و توافقهای
پشت پرده باشد.
8. توجه
دادن به محاسبات موهوم و نادرست دشمن و دوست (إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ)؛
این جمله قرآنی به قانون مهمی در مقاومت اشاره میکند که عبارت است از عدم توان
عاجز ساختن در جبهه باطل. این آیه بیانگر دو فایده است. نخست، خبر از سویدای درون
دشمنان میدهد که آنان در حملات خود گمان نکنند که توانستهاند سبقت بگیرند و
جبهه حق را عاجز سازند. این خطای محاسباتی را قرآن با تعبیر «لا یَحْسَبَنَّ» که
نهی مؤکد است إعلام میکند که هرگز
و هرگز کفار گمان نکنند که سبقت گرفته و توانستهاند ناتوانسازی کنند.
منظور دوم
آیه این است که همین خطای محاسباتی ممکن است با تبلیغات کفار، در طیف دوستان و
مبارزین راه پیدا کرده و استقامت آنان را تضعیف کند. پس جبهه حق نیز بدانند که
کفار هرگز نمیتوانند از آنان سبقت گرفته و آنان را عاجز کنند! متاسفانه یکی از
عواملی که پای اهل مقاومت را سست میکند و گاهی آنان را از حرکت بازمیدارد همین
احساس عجز دربرابر إعجاز دشمنان است.
این آیه،
بهاصطلاح علمای اصول فقه، حاوی مفهوم موافق یا فحوی الخطاب است، یعنی وقتی که
کفار نباید گمان کنند که در باطل خود إعجاز کردهاند طبعاً اَولی است که مبارزان
جبهه حق، هرگز دچار چنین خطای محاسباتی نشوند که دشمن سبقت گرفته و همه را عاجز
کرده است. این آیه از طریق ضمیرخوانیِ کفار و مبارزان، دشمن را نا امید، و مبارزان
را امیدوار میسازد.
درس
مدیریت مقاومت: حتی برای یک لحظه گمان نکنید که کفار
از خدا و شما سبقت گرفته و عاجزتان کردهاند. مدیران مقاومت باید این احساس عجز
پنهان در درون مبارزین را علاج کنند تا این امر کمک به دلسردی آنان منجر نشود و از
تاب و تحمل آنان نکاهد. پس باید کاری کرد که همین تیر را به سمت خود دشمن پرتاب
کنیم، یعنی این دشمن است که باید در برابر اهل حق، به احساس عجز و ناامیدی برسد.
دوم: راهبرد إعداد إرهابی پیش از إقدام حربی
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ
رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ
مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ
شَيْءٍ في سَبيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ * وَ
إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ
السَّميعُ الْعَليمُ * وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ
اللَّهُ هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ * وَ أَلَّفَ بَيْنَ
قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ
قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ * يا
أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ
(انفال: 60-64)
تبیین آیات:
1. راهبردِ
إعدادِ ملازم نه مهاجم (أَعِدُّوا
لَهُم)؛ قرآن با استفاده از شیوه پیشگیرانه و ایجاد آمادگی مستمر، راهبرد «إعداد» را
مطرح میسازد که افزون بر آفند (جنگ
نرم)، نوعی پدافند (دفاع نرم) نیز است، یعنی فراهم کردن
همه آمادگیها و مقدم داشتنِ إعداد إرهابی بر اقدام حربی.
إعداد یا همان آمادهسازی نیروها، مستلزوم دستیابی به
مولفههای قدرت، یادگیری و آموزش علوم مربوط به تکنولوژی جنگ نرم و سخت، استراتژی
مقاومت، لجستیک نیروها، و مدیریت تنش و چالش است، یعنی به مسلمانان تاکید شده که
سازوکار علوم نظامی و انتظامی در جنگ نرم و سخت و همچنین ساخت ابزارو آلات
مربوطه را بیاموزند تا دربرابر دشمن، عرضهاندام کنند.
نگارنده
همانگونه که در مباحث ادبیات معناگرای قرآنی آورده است ممکن است سوال شود که با وجود
جنگی بودنِ آیه، شاید بهتر بود به جای «لَهُم» از تعبیر «علیهم» استفاده میشد، چراکه عَلی، معنای استعلا و
إضرار به دشمن را میفهمانید؟
پاسخ این
است که آوردن «عَلَی» میتوانست نشانگر آمادهسازی برای شروع و ورود در جنگ باشد،
درحالیکه آیه جنبه پیشگیرانه دارد و فقط هشدار میدهد، لذا از لام جاره که بهمعنای
اختصاص است استفاده کرده تا نشان دهد که مسلمین باید نیروهای خود را مخصوصا در برابر
دشمنان تقویت کنند تا با تاکتیک پیشگیرانه، هراس در دل دشمن بیندازند. این امر،
حاکی از آمادهباش همیشگی مسلمین و ماهیت دفاعی بودن جنگ در مکتب اسلام است.
نگارنده
این نوشتار از آنجا که دستی در ادبیات عربی دارد و بر ادبیات رایج حوزوی نقدهایی
زده است در نظریه خود به نام «ادبیات معناگرای قرآن» معنای لام جاره را به چالش
کشیده است. به نظر میرسد که در 22 معنایی که در علم نحو برای لام ذکر شده، معنای
اصلی و محوری آن، «ملازمه» باشد نه اختصاص، نه
تملیک و نه غایت. در این صورت مراد از «لَهُم» در این آیه این است که إعداد شما
باید ملازم با دشمن باشد، یعنی تا دشمن هست إعداد هم هست.
درس
مدیریت مقاومت: آیه درصدد بیان آمادهباشِ ملازم است
نه آمادهباشِ مهاجم، یعنی پیش از اینکه طبل جنگی نواخته شود باید شیپور آمادهباش
زده شود. با توجه به اینکه الفاظ بهنحو بالفعل اخذ میشوند نه بالقوة، پس اگر
«علی» آورده میشد معنای اضرار و استیلای فعلی داشت اما ذکر لام جاره و معنای
ملازمه بودن آن، إعداد را از حالت اضرار فعلی که منجر به تهاجم و جنگ سختافزاری
میشود به سمت حالت پایش دشمن و تقویت مقدمات جنگی و ایجاد آمادگی از طریق جنگ نرمافزاری
سوق میدهد.
2. پیشرفت
تا انتهای استطاعت نه به اندازه رقابت «مَا اسْتَطَعْتُم»؛ این «ما» در زبان عرب، موصول اسمی است و موصولات در مفهوم، معرفه هستند، اما
در مصداق، آنها را مبهمات مینامند، چون مصادیق فراوان و نامحدودی دارند که ما
فقط از برخی از آنها آگاهی داریم. پس «ما استطعتم» میتواند
شامل هر جنگافزاری که در استطاعت بشری است بشود. آیه حاوی تعبیر انگیزشی مهمی
در مدیریت مقاومت است. «استطاعت» نشان میدهد که امت اسلامی باید تا عالیترین
سطوح علمی و فنی نظامی عصر خود پیشروی کنند.
درس
مدیریت مقاومت: این إعداد و پیشرفت نباید فقط گرتهبرداری
از تجهیزات دشمن باشد، بلکه ترقیات مقاومت باید به مقدار استطاعت باشد، یعنی تا
انتهای توان خود به پیش بروید بهگونهای که نه یک گام، بلکه صد گام از دشمن جلوتر
باشید.
3. إعداد
چندمنظوره «مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ
رِباطِ الْخَیْلِ»؛ این عبارت در توضیح مصادیق«ما» موصوله ذکر شده است، ولی این پرسش مهم وجود دارد که چرا «مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ» که
خود از مصادیق «مِنْ قُوَّةٍ» است مستقلا ذکر شد؟
پاسخ ساده
اینست که چون رباط الخیل که حاکی از اسبان جنگی است و امروزه شامل نفربرها و تانکها میشود از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است، یا این دو جمله از نوع ذکر
خاص بعد از عام است. اما هیچکدام از این پاسخها قانع کننده نیست و حکمت این عبارت
را آشکار نمیسازد.
درس
مدیریت مقاومت: آیه فقط جنبه نظامی ندارد، بلکه به
جنبههای دیگر مقاومت یعنی صنعت برتر نیز اشاره کرده است که توضیح آن در شماره
بعدی خواهد آمد.
4. إرعاب
پیش از تهدید (تُرْهِبُونَ)؛ طبیعی است که مرزهای اسلامی از سوی
دشمنان مورد تهدید است، اما تعبیر إرهاب به معنای چشم و دل دشمن را ترساندن، نشان
میدهد که باید برای همیشه صاحبان این تهدیدها را مورد إرعاب قرار داد. درواقع
لازم نیست تهدید را با تهدید پاسخ بگوییم، بلکه بهتر است که پیش از بروز هر تهدیدی
آن را با إرعاب مناسب، در نطفه خفه سازیم تا دشمن فکر تهدید و هجوم را به خودش راه
ندهد. بنابراین، تکنولوژی سرد، ضعیف و بیتاثیر که در دستور کار نهضت آزادی در زمان مهندس بازرگان و کلیه دولتهای
اصلاحطلب قرار داشت هیچ
فایدهای در دفع دشمن ندارد و دشمن را از فکر حمله، منصرف نخواهد ساخت. کلمه «رهب»
بسیار پر معناست چون در قرآن، راهب همان ترسا است که از خدا میهراسد، ولی گویا
آیه میخواهد نشان دهد که کفار همچنانکه از خدا میترسند از شما خواهند ترسید،
چون خدا برای آنها مهم نیست پس بهناچار خلق خدا برایشان مهم خواهد شد. این نکته
حتی به صراحت در آیه 13 سوره حشر آمده است که : لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فىِ
صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفقَهُونَ.
نکته مهمی
که در صیغه «ترهبون» وجود دارد این است که طبق هدفگذاری ظاهری
درباره «أَعِدُّوا لَهُم» باید نون آن حذف میشد تا جواب فعل امر (أَعِدُّوا) باشد، یعنی إعداد و آمادهسازی کنید تا دشمن را بترسانید یا جزای شرط مقدر
باشد که از فعل امر أعدوا فهمیده میشود،یعنی إن
تعِدُّوا لهم ترهِبوا.
مفسران و
مترجمان قرآنی بهطور ناخودآگاه: را به همین شکل مجزوم معنا میکنند، اما همانگونه
که میبینیم نون فعل «ترهبون» حذف نشده، پس جواب امر یا جزای شرط مقدر نیست.
این امر
ادبی معنای مهمی را ایجاد میکند که نباید «إرهاب» را هدف نهایی و غایت «إعداد»و لازم مساوی آن دانست.
اگر فعل «ترهبون» را جواب امر مذکور
یا جزای شرط مقدر ندانیم، پس نقش نحوی آن چیست؟ فعل «ترهبون» در اینجا از نظر
ادبی، حال برای ضمیر واو در «أعدوا» خواهد بود که معنایش بیان حالت ارهابِ همزمان
با عمل «أعدوا» است، یعنی شما نیروهای خود را آنچنان آماده و تقویت کنید تا ضمن
آن، دشمن را هم بترسانید. پس «ارهاب» مساوی با «اعداد» نیست، و این نشان میدهد
که مفهوم إعداد باید فراتر از کارکرد جنگی باشد. در این صورت چنین برداشت میشود
که تنها یکی از حالات و جنبههای إعداد، إرهاب دشمن است وگرنه عملیات إعداد، فراتر
بوده و اهداف دیگری نظیر آمادهسازیهای غیرجنگی یعنی زیرساختهای اقتصادی، سیاسی
و فرهنگی را نیز تعقیب میکند.
إعداد
مذکور نخست، إعداد نظامی و جنگی را تداعی میکند، اما به دلیل ادبیات دقیق و
بلیغ قرآنی نشانگر إعداد صنعتی و تکنولوژیکی و حتی آمادگیهای نرمافزاری و فرهنگی
نیز هست. قرینه مؤید این برداشت، حرف جاره «لام» در «لهم» است که گفتیم ملازمه را میفهماند،
وگرنه چنانچه مراد آیه فقط جنبه نظامی و جنگ مستقیم بود باید «علیهم» میگفت.
اکنون میتوان
حکمت عبارت «مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ» را رمزگشایی کرد. تعبیر «مِنْ قُوَّةٍ»
اشاره است به قوه اعم و اقتدار عام نظام اسلامی که همان آمادهسازیهای زیرساختی
یا صنعتی و تکنولوژیکی است که طبعاً شامل تمدنسازی یا Civilization و حتی علمِ ساختن جنگافزارهای گوناگون نیز خواهد بود. اما «مِنْ
رِباطِ الْخَیْلِ» تنها به اقتدار نظامی و قوه جنگی اشاره میکند.
بنابراین
«اعداد» به همان پیشرفت همه جانبهی سخت و نرم اشاره دارد که رهبر فرزانه انقلاب
در سخنرانی مورخ 23/7/91 در جمع جوانان خراسان شمالی از آن یاد کرده بودند:
پیشرفت همه
جانبه یا همان تمدنسازی نوین اسلامی، هدف انقلاب اسلامی و ملت ایران است؛ بالاخره
برای پیشرفتبا
مفهوم اسلامی، یك مصداق عینی و خارجی
وجود دارد. این تمدن نوین، دارای دو بخش «ابزاری»که وسیله است و بخش «متنی» که اصلی است میباشد که به هر دو باید رسید.
بخش ابزاری
یا سختافزاری تمدن، همین ارزشهایی است که امروز بهعنوان پیشرفت کشور مطرح است:
1. علم، 2. اختراع، 3.
صنعت، 4. سیاست، 5. اقتصاد، 6. اقتدار سیاسی، 7.
اقتدار نظامی، 8.
اعتبار بینالمللی، 9. تبلیغ و ابزارهای تبلیغ، 10. مسائل اجتماعی.
در این
بخش، پیشرفتهای خوب، کارهای زیاد و خوب در سرتاسر کشور انجام گرفته؛ در حالی که
زیر فشارها، تهدیدها و تحریمها بودیم. بخش حقیقی یا نرمافزاری تمدن یا متن
زندگی که همان سبك زندگی است.
و درباره
پیشرفت همهجانبه یا همان إعداد فرمودند:
پیشرفت، آن
مفهومی است که میتواند اهداف نظام اسلامی را تا حدودی زیادی در خود جمع کند
و به ما نشان دهد. ویژگیهای پیشرفت: 1. تداعی کننده حرکت و راه است، 2. صیرورت است، 3. ادامه دارد و متوقفشدنی نیست، چون انسان ادامه دارد و استعدادهای بشری پایانپذیر نیست، 4. دارای ابعاد است. (یك بُعدی یا دو بُعدی در فرهنگ غربی، و چند بُعدی در مفهوم اسلامی)، 5. بُعد مهم پیشرفت، سبك زندگی است.
نکته جالبی دیگری که از فعلهای «ترهبون» و «أعدوا» که هر دو از باب إفعال هستند فهمیده میشود
این است که در لغتشناسی عرب برای فرق گذاشتن بین بابهای إفعال و تفعیل نظرات
گوناگونی وجود دارد که بهترین نظر را مرحوم مصطفوی در کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن» به مناسبت بحث از إنزال و تنزیل ذکر
کرده است که باب إفعال جنبه
صدوری دارد و باب تفعیل جنبه وقوعی. (مصطفوی، 1360، ج12: ص88) صدوری بودن باب إفعال یعنی اینکه هنگام بهکارگیری باب إفعال، میخواهیم
توجه سامع را بیشتر به سمت شخص صادر کننده فعل ببریم، و جنبه فاعلی را برجسته
سازیم، ولی وقوعی بودن باب تفعیل یعنی توجه سامع را به وقوع خود فعل جلب میکنیم،
و جنبه مفعولی در آن برجستهتر است.
حکمت بهکارگیری
دو واژه «إرهاب» و «إعداد»
در این آیه راهبردی این است که جنبه فاعلی دو واژه «إرهاب» و «إعداد» برای خدا مهمتر است تا جنبه مفعولی
آن. به زبان دیگر، قرآن میخواهد بگوید که شخصیت خود شما مؤمنین یاهمان نیروی
انسانیِ صالح و مصلح، باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد و برجسته شود تا محصولات
کارهای صنعتی و جنگی شما.
درس مدیریت
مقاومت: این آموزه برای مدیران مقاومت بسیار مهم و
مفید است که بدانند شئونات مقاومت را چگونه باید ریلگذاری کنند تا به علم جنگیدن
و فرد جنگاور، بیشتر از خود جنگیدن اهمیت بدهند. مراد این است که در کلمات إعداد و
إرهاب تمرکز روی فرد فاعل است. این امر میتواند اشاره به اهمیت نیروی انسانی در
مباحث نظامی و تکنولوژی باشد که در این
صورت باید یادآوری کرد که مدیران مقاومت سعی کنند بیشتر از موشک، به شخص موشکانداز
توجه کنند چراکه یک فرد اگر انقلابی باشد و انقلابی تربیت شود چه با موشک و چه بی
موشک بالاخره خواهد جنگید و مقاومت خواهد کرد.
5. مثلث
دشمنان اسلام (عَدُوَّ اللَّهِ وَ
عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ)؛ آیه، به موضوع طبقهبندی دشمنان اسلام
اشاره میکند که سه نوع دشمن داریم و سومین آنها تأملبرانگیز است، همچنانکه در
توضیح آن خواهیم دید این نوع طبقهبندی در مباحث استراتژیک جنگی جهان، بینظیر
است.
دشمن شماره
یک: «عَدُوَّ اللَّهِ»که با دین خدا مخالف است و حق الله را در جهان به رسمیت نمیشناسد.
دشمن شماره
دو: «عَدُوَّکُمْ» که با مسلمانان مخالف است و وجود آنان را در جهان تحمل نمیکند.
دشمن شماره
سه: «آخَرینَ مِنْ دُونِهِم» یعنی دشمن مجهول که به تصریح قرآن، چیزی درباره آنان
نمیدانیم چون هنوز شناسایی نشده و مواضع خود را آشکار نکردهاند.
به مقتضای
تغایر در متعاطفین در عطف نسق، آنان ظاهر اً نه از طیف عدوالله هستند و نه از طیف
عدوکم. پس آنها کیانند؟! نظرات مختلفی در تفاسیر مطرح شده است که دشمنان مجهول
مسلمانان عبارتند از:
1. مشرکین مکه
2. منافقین مدینه
3. یهودان
4. یهود بنی قریظة (آخرین گروه از یهودان ساکن در جزیرة العرب که
ناچار به کوچ شدند)
5. کفار جن
6. شیاطین
7. اهل فارس
8.
دشمنان آینده اسلام (ماتریدی، 1426ق، ج1: ص 146)
9. کفار پیرامون مکه و مدینه (ابن عاشور، 1420ق، ج9: ص146)
10. طبرسی
این دشمنان را کفار میداند، اما در تفسیر جمله «لا تَعْلَمُونَهُم» مطلب بسیار مهمی میگوید: «معناه لا
تعرفونهم لأنهم یصلّون و یصومون و یقولون لا إله إلا الله محمد رسول الله و
یختلطون بالمؤمنین» (طبرسی،1372، ج4: ص853).
طبرسی با
این توضیح ماهرانه، بهتر بود که مصداق «آخَرین» را همان مسلمانان میدانست نه
کفار، زیرا توصیف دشمن مجهول با عبارت «لا
تعلمونهم» که
از آنان، دشمن مجهول میسازد در طیف کفار و منافقین نیستند، چون اینان شناسایی شده بودند یا دستکم با گفتارها یا
رفتارهایشان، خودشان را رسوا میکردند و مشتشان وامیشد، اما دشمن شماره 3 آتش
زیر خاکستر است که با وزیدن کوچکترین نسیم مخالفت در جامعه اسلامی ناگهان این
گروه، آتش بهپا میکنند. آنان دشمن خانگی و خودی هستند، یعنی از بین همین
مسلمانانی که الان شعارهای انقلابی میدهند روزی روزگاری فراخواهد رسید که همینها
دشمنان انقلاب خواهند شد. قرینه مؤید این برداشت، ذکرِ بیدرنگ جمله «الله یعلمهم» پس از جمله «لا تعلمونهم» است درحالی
که خدا به همه چیز علم دارد، پس نیازی به گفتن آن نبود، مگر اینکه خدا بخواهد
هشدار دهد و تهدید کند که من از وضعیت دشمن مجهول کاملا آگاهم و شاید آنان را به
همگان معرفی کرده و رسوایشان سازم تا بدینوسیله از شرارتشان بکاهد.
این تهدید
نشان میدهد که دشمن ناشناخته، در حال حاضر در موقعیتهای اجتماعی و پستهای
حکومتی در جامعه اسلامی قرار دارند، اما در ته دل با نظام اسلامی مخالفاند و
میدانند که اگر مورد شناسایی قرار گیرند رسوا خواهند شد.
درس
مدیریت مقاومت: دشمن مجهول از بین همین مردم مسلمانِ
بهظاهر انقلابی، ولی سست اراده ظهور میکنند که هنگام فتنههای تاریکی مثل فتنه
88 ناگهان چهره اصلی آنها آشکار میگردد و کارهایی میکنند و حرفهایی میزنند
که جامعه اسلامی اصلاً توقع چنین مواضع تلخی را از یک مؤمن انقلابی نداشت و شاید
حتی خانوادههایشان اظهار چنین مواضعی را از آنان بعید میدانستند!! شاید بهترین
مثال برای اینگونه دشمن در تاریخ اسلام افرادی مثل طلحه و زبیر یا بنیامیه
باشند.
6. اموال
خرج شده برای إعداد، سرمایهگذاری است نه هزینه (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللَّهِ یُوَفَّ
إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ)؛ این عبارت درباره اموالی است که در ایجاد
إعداد و إرهاب خرج میشود که قرآن به مسلمانان اطمینان خاطر میدهد که منافع و بازخورِ همه این خرجها سرانجام به
خودتان برمیگردد. درواقع «إعداد» یا همان پیشرفت همهجانبه، یک سرمایهگذاری
پرسود و پرثواب است، نه یک برنامه هزینهتراش.
مدیران
مقاومت باید راهکارهای این نوع سرمایهگذاری را ریلگذاری کنند. تعبیر «یُوَفَّ
إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا
تُظْلَمُونَ» در آیه اطلاق دارد، یعنی نباید گمان کنیم کارمان فقط ثواب آخرتی
دارد، بلکه سود دنیایی هم دارد و
مدیران مقاومت باید به نیروهای خود عملاً و علناً نشان دهند که این إعدادها چه
منافع دنیایی نیز برای آنان خواهد داشت.
درس
مدیریت مقاومت: کسی حق ندارد هزینه مقاومت را آنقدر
بالا و سرسامآور نشان دهد که موجب فرار یا دوری مردم از مقاومت گردد، بلکه برعکس،
باید سعی کنیم که منافع آخرتی و دنیایی مقاومت را نیز به همگان نشان دهیم، کما
اینکه فیلم مستند و تحلیلی بسیار خوبی از مصر و مقایسه آن با ایران انقلابی نشان
میداد که مصر با وجود صلح با صهیونیسم و عقبنشینی از مقاومت چقدر از پیشرفت، عقبتر
مانده است، اما ایران اسلامی به پیشرفتهای غیرقابل باوری رسیده است.
7. توجه به
نیروی انسانی و مردمی (هُوَ
الَّذی أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ * لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ
بَیْنَهُمْ * حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنین)؛در آیات پایانی این مقطع، قرآن روی تایید مؤمنان
نسبت به پیامبر و دینش حساب جدی باز میکند و منشأ آن را آسمانی میداند تا دشمن
گمان نکند که با تحرکات مادی میتواند تغییری در مواضع مؤمنین ایجاد نماید.
در این
آیات، به زیبایی تصویر شده که اگر تمام امکانات زمینی را هزینه کنی نمیتوانی در
قلوب مردم عشق و ألفت ایجاد کنی، بلکه این خداست که در دلهای آنان، دوستی و الفتی
بهوجود آورده است. امروزه در علوم مدیریتی، اجماعی وجود دارد که محور همه تازهگردانیها
و نوآوریها در عنصر نیروی انسانی و همراهی مردمی نهفته است که دشمنان سیاسی ما سعی میکنند با شعار
پوپولیسم و جاهلانه نشان دادن آن، سرمایه اجتماعی و اقتدار مردمی انقلاب ما را کمارزش
نمایند و آن را یک مکتب منسوخ و باطل نشان دهند.
در این
آیات نشان داده شده که تأیید زمینی و پشتیبانی مردمی از پیامبر و دینش ریشه در
تألیف آسمانی و الهیِ قلوب دارد. ترکیب این روانشناسی با آن جامعهشناسی، در امت
اسلامی، سد محکم مقاومت را میسازد، یعنی مقاومت از امدادهای غیبی نیرو میگیرد
و همین مؤلفههای غیرمادی است که به ماندگاری و تأثیرگذاری مقاومت و بالا بردن
روحیه افراد کمک شایانی میکند.
درس
مدیریت مقاومت: باید توجه داشت که تأیید مردمی،
ریشه در تألیف قلبی دارد، لذا باید این امر مهم را در نیروها و برنامههای خود
ریلگذاری کنند که بدون ارتباط با آسمان نمیتوان در مقاومت زمینی تاب آورد.
البته این امر نیاز مبرمی به همبستگی دینی دارد بهگونهای که دلهای مردم به
واسطه دین و معنویت، به یکدیگر نزدیک شوند و عامل وحدتشان مال و منال دنیا نباشد.
سوم: تئوری گاو بهانههای بنیاسرائیل و شبههافکنی در تکلیف
وَ إِذْ
قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً
قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ
الْجاهِلينَ * قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ
يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا
ما تُؤْمَرُونَ * قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ
إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرينَ
* قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ
عَلَيْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ * قالَ إِنَّهُ يَقُولُ
إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ
مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما
كادُوا يَفْعَلُونَ (بقره: 67-71)
تبیین
آیات:
ماجراجوییهای
بیجا در تشکیک دینی همیشه در جوامع بشری و در زندگی انسانها دردسرساز بوده و
آنان را از پیشرفت و شکوفایی واقعی
باز داشته است، همانگونه که در ماجرای گاو بنیاسرائیل میبینیم که آنان با
لجاجت و تشکیکافکنی زیانبار، یک تکلیف ساده را تبدیل به یک تکلیف سخت و پیچیده
نمودند، بهگونهای که حتی به موسی شک کرده و او را ریشخند نمودند و نزدیک بود که
گاو مورد نظر را ذبح نکنند!
مهم این
است که آنان در برابر دستور پیامبرشان به مقاومت منفی عجیبی دست زدند و بهانه میآوردند
درحالی که این مقاومت منفی در برابر دین، متأسفانه از مقاومت منفی انسان در هنگام
رویارویی با ظلم و زور میکاهد، لذا قرآن در ادامه این ماجرا در آیه 72 مطلب مهمی
را بیان میفرماید که بنیاسرائیل بعد از این ماجرا، دچار قساوت قلب شدیدی شدند
بهطوری که از سنگ سخت، آبی میچکید، اما از قلب اینان حتی قطرهای ایمان و شکر
نمیتراوید!
ذکر ماجرای
گاو بنیاسرائیل افزون بر توبیخ تاریخی یهود، هشداری برای مسلمانان جهان است که
مبادا با کارشکنی در امر دین و دستورات پیامبر دچار قساوت تاریخی شوند. طبعاً این
رخداد ناگوار، میتوانست در امت اسلامی هم روی دهد که قرآن در سوره نساء آیات
65 تا 70 به آن اشاره میفرماید.
در تاریخ
تمدنهای پیشین از قبیل کتاب «لذات فلسفه» از زریاب خویی میخوانیم که یونان با
وجود فیلسوفانی همچون ارسطو و افلاطون به اوج شکوفایی رسیده بود، اما ناگهان
پروتاگوراس جوان با مکتب شکاکیت میداندار محافل یونان شد که به واقعنماییِ فلسفه
رئالیسم شک نموده و همه چیز را زیر
سؤال میبرد. وی میگفت هرچیزی را میتوان به هرچیزی ربط داد یا آن را بیربط
دانست! این سفسطهها و سؤالات تشکیکی، آنچنان توان دفاعی و جنگی مردم یونان را
کاست؛ که در اندک زمانی، یونانِ ممتاز، مورد هجوم رومیان جنگجو قرار گرفت و تمام
عظمت و شکوفایی خود را از دست داد. آنچه موجبات پیروزی رومیان را فراهم آورد، فقط
قدرت نظامی آنها نبود، بلکه عامل اصلی شکست یونان، از درون جامعه خودشان و بر
اثر تشکیکهای بیجای شکّاکانِ فیلسوفنما بود که در ایام جنگ با رم، جوانان
یونانی را آماج تشکیکهای خود قرار داده بودند که آیا اصلاً جنگ، واقعیت دارد یا
نه؟ آیا درست است جان شیرین خود را فدای دیگران کنیم؟ و آیا دشمن همیشه بد است؟ و
آیا و آیا ... بدینسان این شبههافکنیها حس دفاع ملی کشور را به صفر رساند بهطوری
که یونان پس از آن، هرگز عظمت سابق خود را بازنیافت. مخالفان و منتقدان داخلی و
خارجی جمهوری اسلامی و روشنفکرنماهای غربزده بارها و بارها از تئوری تشکیک و
تئوری گاو بنیاسرائیل استفاده کرده و میکنند. هجوم صدها سؤالِ بهاصطلاح
اعتقادی از طریق برنامههای ماهوارهای، شبکههای مجازی و جلسات خارجنشینان
ضدانقلاب، فقط به قصد ایجاد آشوب ذهنی و اختلال در کار جمهوری اسلامی است نه چیز
دیگر. اینها بهانهجوییهای بنیاسرائیلی است که متاسفانه جز قساوت قلب و انقطاع
عاطفی و بلبشوی اجتماعی فایدهای ندارد و مشکلی را برطرف یا اشکالی را حل نخواهد
کرد.
درس
مدیریت مقاومت: باید در کنار جنگ سختافزاری، مراقب
جنگ نرمافزاری یعنی شبههافکنیهای ذهنی و شکل گرفتن قساوتهای قلبی در بین نیروهای
خودی بود، چراکه ابزار جنگی حتی در نوع اتوماتیک و رباتیک نیازمند به مدیریت
انسانی است و اگر ذهن این مدیر از اشکالات بیجا و شبهات پوچ إشغال شود یا حس خوبی
به دشمن پیدا کند طبعا میتواند توسط همان ابزار جنگی، مردم خود را از بین
ببرد.
چهارم: امتِ وسط بودن مسلمین یا دیدهبانی جهانی
سَيَقُولُ
السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي كانُوا عَلَيْها
قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ
مُسْتَقيمٍ * وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى
النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ
الَّتي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ
يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذينَ
هَدَى اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ
لَرَؤُفٌ رَحيمٌ (بقره: 142-143)
تبیین
آیات:
مفسران
درباره تعبیر «امت وسط» در آیه بقره چند نظر دادهاند که هیچیک از آنها کامل به
نظر نمیرسد:
1. عدل و عادل بودن. (زیدبن علی، 1412ق، ج1: ص91)
ارزیابی:
اولا، معنای عدل برای وسط در معاجم لغوی ابهام دارد و احتمالا بهخاطر تفسیر این
نوع از آیات چنین معنایی برای وسط گفته شده است. ثانیا، امت اسلامی همگی عادل
نیستند.
2. اینکه
مراد از وسط، همان اعتدال است که امت اسلامی نه اهل افراط هستند و نه اهل تفریط.
ارزیابی:
بهرغم اینکه برای بیشتر مردم همین معنا متبادر میشود و حتی بسیاری از علماء به
همین نظر اشاره کردهاند، اما علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل همین آیه، این
نظر را بهدرستی نقد میکند.
3. نظر سوم
از علامه طباطبایی: معناى صحیح «وسط بودن امت»، واسطه بودن امت بین رسول و مردم
جهان است، نه اینکه دین اسلام میانه افراط و تفریط، و میانه دو طرف تقویت روح و
تقویت جسم، واسطه باشد. گواه این مطلب آن است که آیه شریفه مورد بحث، بحسب معنا
مرتبط به آیاتى است که دعاى ابراهیم را حکایت میکند، و اینکه شهادت از شئون
امت است که آن جناب از خدا درخواست نمود؛
بنابراین، دو جمله «و تکونوا شهداء
على الناس»، و «لیکون الرسول علیکم شهیدا»،
نتیجه و لازمه وسط بودن امت است. (طباطبایی،1374، ج1: ص487).
ارزیابی:
اولاً همه امت، شایستگی ندارند که واسطه بین رسول و مردم باشند. ثانیاً این برداشت
نمیتواند تعبیر «کذلک» را در صدر
آیه را به بحث قبلی یعنی تغییر قبله ربط بدهد و تبیین نماید.
4. نظر
نگارنده: برای تبیین نظریه بنده ناچارم اشاره کنم که در لغتشناسی قرآنی باید با
عرفیات زمان خود نزول همگامسازی شود و چون تعاریف دیگر برای کلمه «وسط» در آن عصر
چندان رایج نبوده است و همچنین با استفاده از قراین شهرسازی عرفی در آن زمان ما به
نتیجه ای رسیدیم که هرچند مفسران اشاره ای به آن نکرده اند اما از نظر دلیل، بهتر
از سایر نظرات است خصوصا که با مضمون ادامه آیه کاملا سازگاری دارد. کلمه «وسط» با
داشتن همان معنای معروف وسط بودن، کنایه از وسط شهر است که همیشه بهعنوان مرکز
شهر، مهمترین سازههای حکومتی مثل شهرداریها و کلانتریها، و مراکز تفریحی و
بهداشتی مثل پارکها و حمامها غالبا در وسط شهرها ساخته میشدند. بنابراین، این
وسط بودن فقط معنای جغرافیایی نداشت، بلکه به معنای مرکز فرماندهی و مرکز نظارت و
کنترل کردن شهر نیز بود. همچنین مکان قبله عبادت در میان اقوام پیشین غالبا در وسط
شهرها بود و فرماندهی مذهبی از سوی حوزههای فقهی نیز از همانجا صورت میگرفت.
پس از تغییر قبله از قدس به کعبه، مسلمانان با تفضل الهی امت وسط شدند تا از این
به بعد، میاندار معرکه جهانی و مرکز کنترل دنیا مسلمانان باشند نه اهل کتاب.
میدانیم
که غرب، داعیه دهکده جهانی دارد، اما خودش را کدخدای این دهکده و میاندار این
معرکه میداند تا بتواند از نظر تمدنی و بلکه حتی جغرافیایی، در وسط ماجراهای
جهانی قرار گیرد و بر جهان و جهانیان نظارت نماید و محور و مرکز عالَم قرار گیرد.
تشکیل این دهکده جهانی از شرق آسیا آغاز میشود، چون صهیونیسم جهانی، دلبسته تسلط
بر شرق آسیا است تا نظارت جهانی ثروت و قدرت را بهدست گیرد.
اما این
ُپست جهانی و این مقام خطیر بینالمللی، یعنی امت وسط بودن و مرکز شهادت و نظارت بر دنیا شدن،
قبلاً از سوی صاحب این جهان، خداوند متعال به امت اسلامی واگذار شده است، چرا که
شاهدان جهانی، باید خود عادل و صالح باشند تا شهادت و گواهی آنان مورد قبول واقع
گردد، نه کشوری که در انواع فسادها و ستمها از همگان سبقت گرفته و تبدیل به شیطان بزرگ شده است و نه
کشورهای بهظاهر مسلمانی که یکی از ایالتهای آمریکا یا شهرهای اروپا محسوب میشوند
و فقط نامی از اسلام دارند!!!
آیات قرآن
کریم بهصراحت میگوید خداوند با تغییر قبله مسلمانان از «قدس» به «کعبه» و تحویل
دادن مکتب اسلام به مسلمانان، آنان
را از نعمت بسیار مهمِ مرکزیتِ دین اسلام و دیدهبانی جهانی برخوردار نموده است،
لذا مسلمین، شاهدان جهانی هستند که پس از اطلاع و نظارت بر حال جهانیان باید در
روز قیامت در حضور خداوند متعال گواهی دهند. از مسلمین بهعنوان گواهان جهانی و
تاریخی طبعاً انتظار میرود که در دنیا به نحو احسن عمل کنند و در کمال عدالت و
صداقت و حکمت، به نظارت جهان بپردازند چون شاهدان و گواهان باید خود درستکار و
راستگو باشند.
لازمه این
مقام وسط بودن و ناظر و شاهد جهانی شدن، حمایت واقعی و پشتیبانی جدی خدای متعال از
این گواهان عادل میباشد وگرنه شهادت و نظارتی در جهان حاصل نخواهد شد. إعلام این
موضوع افزون بر اینکه حس دفاعی امت اسلامی را بالا میبرد و آنان را امیدوار به
ساختن تمدنی عظیم و جدید میسازد، چشم دشمنانشان را بهشدت میترساند چون میبینند
که مسلمانان نیز داعیه جهانی دارند و چنین امتی را نمیتوان بهراحتی ریشهکن کرد
و حس دفاعی و غیرت و نیت آنان را برای ساختن تمدنی جدید نابود ساخت. از ملزومات این
نگرش، تفقد و مواسات با مظلومان جهان است. این وظیفه جهانی با زبان عاطفی و انسانی
در برخی آموزههای اسلامی مورد توجه قرار گرفته است.
درس
مدیریت مقاومت: مسلمانان باید «جهانی شدن» و «جهانیاندیشدن»
و «جهانی رفتار کردن» را از اهداف خود قرار داده و لازم است که مقاومت اسلامی
تمامی وسایل و شرایط مناسب با این ماموریت جهانی را فراهم آورد و درواقع ما
موظفیم که با تعلیم و تلقین این استراتژی جهانیِ اسلامی به فرزندان خود، در یک
عملیات گسترده با کمک ملکوت، توان شهادتی و نظارتی خود را بالا ببریم که شامل تهیه
تجهیزات دفاعی و جهادی نیز خواهد شد.
نتیجهگیری:
از مطالبی
که بیان شد، نتایج ذیل بهدست میآید:
1. مراد از
مقاومت در آموزههای اسلامی، تنها مقاومت نظامی نیست، بلکه مراد، مقاومت در همه
ابعاد آن و در جنگ سخت و نرم میباشد.
2. با معاندانی
که قرآن کریم آنان را محور شرارت معرفی میکند، نمیتوان از درِ صلح و مذاکره
درآمد.
3. چنانچه مسلمانان بخواهند با کفار پیمان
ببندند، اولا باید مراقب شرارت حیوانی آنها باشند و این تعامل را مدیریت کنند.
ثانیا نباید به پیمانهای آنان دلخوش باشند و به آنان اعتماد کنند.
4. مسلمانان باید در حال آمادهباشِ ملازم باشند
نه آمادهباشِ مهاجم، یعنی پیش از اینکه طبل جنگی نواخته شود باید شیپور آمادهباش
زده شود.
5.
مسلمانان در آمادگی باید تا انتهای توان خود به پیش بروید بهگونهای که نه یک
گام، بلکه صد گام از دشمن جلوتر باشید.
6. کسی حق ندارد
هزینه مقاومت را آنقدر بالا و سرسامآور نشان دهد که موجب فرار یا دوری مردم از
مقاومت گردد.
7. بدون
ارتباط با آسمان نمیتوان در مقاومت زمینی تاب آورد.
8. باید در
کنار جنگ سختافزاری، مراقب جنگ نرمافزاری یعنی شبههافکنیهای ذهنی و شکل گرفتن
قساوتهای قلبی در بین نیروهای خودی بود.
9. مسلمانان
باید «جهانی شدن» و «جهانیاندیشدن» و «جهانی رفتار کردن» را از اهداف خود قرار
داده و لازمش آن است که تمامی وسایل و شرایط مناسب با این ماموریت جهانی را
فراهم آورد.
کتابنامه:
قرآن کریم
ابنعاشور،
محمدطاهر (1420ق)، التحریر و التنویر، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی.
زید بن على
بن الحسین (1412ق)، تفسیر الشهید زید بن على، بیروت: الدار العالمیة.
طباطبایى،
محمدحسین (1374)، ترجمه تفسیر المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامى.
طبرسى، فضل
بن حسن (1372)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: ناصر خسرو.
ماتریدى،
محمد بن محمد (1426ق)، تأویلات أهل السنة، بیروت: دارالکتب العلمیة.
مصطفوى،
حسن (1360)، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
مرکز الحرب
الناعمة للدراسات (2014م)، الحرب الناعمة، بیروت.